اتفاق. موافقت. دست به دست هم دادن: در سر آمد نشاط و سرمستی عشق با باده کرده همدستی. نظامی. ، درافتادن. پنجه درافگندن: ستیزه با بزرگان به توان برد که از همدستی خردان شوی خرد. نظامی. نایب شه ز روی سرمستی کرد با او به جور همدستی. نظامی
اتفاق. موافقت. دست به دست هم دادن: در سر آمد نشاط و سرمستی عشق با باده کرده همدستی. نظامی. ، درافتادن. پنجه درافگندن: ستیزه با بزرگان به توان برد که از همدستی خردان شوی خرد. نظامی. نایب شه ز روی سرمستی کرد با او به جور همدستی. نظامی
اصطلاح قمار. اصطلاحی در بازی ورق. قمار چارنفری. شرکت چار نفر در قمار با ورق. همبازی شدن چار نفر در قماری که بیش از چار نفر هم میتوانند در آن بازی شرکت کنند. چهار حریف در بعضی قمارها. چارتایی. چار نفری. چارحریفی. چار نفری بازی کردن
اصطلاح قمار. اصطلاحی در بازی ورق. قمار چارنفری. شرکت چار نفر در قمار با ورق. همبازی شدن چار نفر در قماری که بیش از چار نفر هم میتوانند در آن بازی شرکت کنند. چهار حریف در بعضی قمارها. چارتایی. چار نفری. چارحریفی. چار نفری بازی کردن
ظرافت و تیزدستی و چابکی. (ناظم الاطباء) : کمر بندد و چربدستی کند بصد مهر مهمان پرستی کند. نظامی. ، هنرمندی. مهارت. چیره دستی: بفرمود تا زخم او را به تیر مصور نگاری کند بر حریر کمان مهره و شیر و آهو و گور گشاده بر او چربدستی و زور. فردوسی. بدان چربدستی رسیده بکام یکی پرمنش مرد ’مانی’ بنام. فردوسی. ، تردستی و شیرینکاری، عاقلی و خردمندی، غلبه و تفوق. رجوع به چربدست شود
ظرافت و تیزدستی و چابکی. (ناظم الاطباء) : کمر بندد و چربدستی کند بصد مهر مهمان پرستی کند. نظامی. ، هنرمندی. مهارت. چیره دستی: بفرمود تا زخم او را به تیر مصور نگاری کند بر حریر کمان مهره و شیر و آهو و گور گشاده بر او چربدستی و زور. فردوسی. بدان چربدستی رسیده بکام یکی پرمنش مرد ’مانی’ بنام. فردوسی. ، تردستی و شیرینکاری، عاقلی و خردمندی، غلبه و تفوق. رجوع به چربدست شود